موزیکستان

کد بستن راست کلیک

ابزار وبمستر

banner ads

 

 

 

 

نام : داوود مقامی

نام اصلی : غلامرضا مقامی پور

متولّد : ۱۲ خرداد ۱۳۱۷ در تهران

وفات : ۲۲ اسفند ۱۳۵۰ در تهران

ملیّت : ایرانی

حوزه فعّالیّت : خواننده و ورزشکار

سبک : کوچه بازاری، فولکولور و عامه پسند

 

 

 

داود مقامی زاده ۱۳۱۷ در تهران یکی از معروف ترین و محبوب ترین خوانندگان سبک کوچه بازاری و عامه پسند مردمی قبل از انقلاب ۵۷ ایران بود.

او ورزشکار بود و در رشته ی پرورش اندام فعّالیّت داشت.

 

--»آغاز فعّالیّت«--


وی به ‌همراه افرادی همچون سوسن، نعمت‌الله آغاسی از هنرمندان شاخص سبک کوچه بازاری به‌ شمار می‌آمدند.

او خوانندگی را از کوچ بازار های جنوب تهران آغاز کرد. 

 

--»زندگی خصوصی«--

 

مقامی در اوج شهرت خوانندگی در سن ۲۲ سالگی با دختر عمه اش ازدواج کرد و پس از گذشت یکسال صاحب فرزندی شدند که نام آن را بهمن گذاشتند.

بعد از تولّد فرزند اولشان خدا به داوود دو فرزند دیگر نیز داد، یک دختر و یک پسر.

 

--»اساتید وی«--

 

او خوانندگی را نزد استاد شاپور نیاکان تعلیم گرفت.

بیشتر ترانه ها و آهنگ سازی های داوود مقامی را استادان چیره دست سعید مهناویان، یدالله بدر، مرحوم ناصر تبریزی، مرحوم مهدی مدنی و فیروز برنجیان بر عهده داشتند.
 

--»شروع همکاری داوود و مهناویان«--

 

آقای مهناویان در خاطراتش می گوید دوستی داشتم زمانی که می خواست ازدواج کنه از ما در خواست کرد که به همراه گروه تشریف بیارین عروسی.

در اون شب یکی از بستگان داماد به آقای مهناویان گفت: دوستی دارم که با من در کشتارگاه همکاره  و صدای خیلی قشنگی داره میشه خواهش کنم که بگید این فرد بیاد بخونه؟ مهناویان هم گفتش من از خدا میخوام، که در اون لحظه از برنامه، اعلام کردن اسمش چیه؟ گفتن داوود مقامی.

بعد از اعلام برنامه گفتن به افتخار داوود مقامی دست بزنید که از دوستان دایی داماد هستن، بیاد بخونه که با تشویق مردم، آقای مهناویان دید از ته حیاط یه جوان رشید که هیکل بسیار زیبایی داشت  اومد جلو، بعد آقای مهناویان به داوود گفت چی بلدی بخونی گفتش هرچی شما بگی، آقای مهناویان هم ترانه آتش جان از علی نظری را بهش داد و گفت بخون، وقتی داوود این ترانه رو اجراء کرد مردم حدود چند بار درخواست دادن دوباره داوود این ترانه را بخواند، بعد از مجلس داوود به سعید مهناویان  گفت من چجوری می تونم شما رو پیدا کنم، مهناویان هم بهش گفت من جام مشخصه  و اینجا شروع کار مرحوم داود مقامی با سعید مهناویان بود.

همچنین آقای مهناویان بیان داشتند داود وقتی  میخواست خواننده بشه، بعد از چند وقت مجله ای  بهم داد دیدم قهرمان سوّم پرورش اندام کشور بود وقتی دیدمش بهش گفتم چطور همچین هیکل زیبایی می خواد بخونه!؟

 

آقای مهناویان برای اوّلین بار دو ترانه بنام فریبا و قلب محزون را برای مرحوم داود مقامی (که آن زمان داوود  ۲۳ سال سن داشت) ساخت ایشان می گفتند بعد از چند  وقتی که ترانه های فریبا و قلب محزون در استریو ضبط شدند داوود مقامی این دو ترانه را به یکی از شرکت (کمپانی) های صفحه پرکنی داد و وقتی صفحه ها وارد بازار شدند مهناویان خودش تعجّب کرده بود که داوود چه قدرت صدایی دارد.

وقتی ترانه فریبا پخش شد داوود مقامی به سعید مهناویان گفت: فهمیدی چی شد؟ این ترانه فریبا عالم گیر شده، همه بهم میگن داوود دستت درد نکنه عجب آهنگی خوندی،ترانه فریبا بزرگترین رکورد صفحه در ایران را شکست که بعد از آن اغلب کمپانی ها به سعید مهناویان می گفتند شما با خواننده ات بیا برای ما بخونین.

دلیل این که سعید مهناویان چطور شد ۳۶ آهنگ برای داود مقامی ساخت، این بود که هر دو طرف خواسته همدیگر را پیدا کرده بودند، مهناویان دوست داشت ملودی هایی که می ساخت خیلی مانور داشته و به اصطلاح پیچیده باشد و دنبال خواننده ای میگشت که توان اجرای این ترانه ها را داشته باشد، داود مقامی هم یکی از کسانی بود که این قدرت را داشت.

ضمن آن که صدای زیبایی هم داشت و با نهایت توان ملودی ها را اجراء می کرد.

در کتاب زندگینامه داوود مقامی همسر ایشان می گوید در این دنیا هر انسانی سهمی از غم و شادی دارد ولی با خواندن داستان زندگی پر ماجرای من متوجّه خواهید شد که در زندگی جزء حادثه و درد و غم چیزی نصیبم نبوده است.

ترانه "بر باد رفته" براساس زندگی داوود مقامی ساخته شده است، در ابتدا قصد بود این ترانه بعد از فوت داوود مقامی منتشر بشود ولی به اسرار خود داوود ترانه وارد بازار شد و با استقبال زیادی روبرو شد.

 

--»محبوبیّت مقامی«--


داوود مقامی هنرمندیست که هر یک از ترانه هایش شاه اثری می باشد و هوادارانش با صدای بی همتای او سالها زندگی کرده و زندگی می کنند.

او برخلاف خوانندگان امروزی که بیشتر تعریفشان را می شنویم تا صدایشان، فقط با صدای خود و بدون هیچ تبلیغاتی در دل ما جایگاه ویژه ای دارد.

داوود مقامی به دلیل این که صدای زیبایی داشت از طرف دوستانش تشویق می شد و همیشه شب ها بعد از باشگاه به خانه داوود می آمدند  تا داوود برایشان ترانه بخواند.

داود می گفت باید من از چنین مجلس هایی شروع کنم تا بتوانم در مجالس عمومی بخوانم. حتّی روزی که داوود در مسابقات  بدنسازی شرکت کرده بود دوستانش از او خواستند در بالا و روی سکوی مسابقات برایشان بخواند!

بعد از چند مدتّی داوود به تشویق برادر بزرگترش که خیلی علاقه داشت داوود خواننده شود و صفحه پر کند اوّلین صفحه از داوود وارد بازار شد که تمام هزینه های آن توسط برادرش پرداخت شد و بقدری صدای او مورد توجّه کمپانی ها و صفحه پرکنی ها شده بود که دست از سرش بر نمی داشتند.

داوود وقتی برنامه اجراء می کرد، خیلی از مردم برای شنیدن صدایش به اصطلاح سر و دست می شکستند.  

 

--»دوری از هنر«--


در مدتّی که داوود دست از خوانندگی کشید، یکی از دوستانش گفت داوود چرا نمیخوانی، گفت: از حالم مپرس که دیگر هیچ علاقه ای به زنده ماندن ندارم! گفتم چرا!؟ ، برای چی؟ گفت: پسر بردارم که علاقه زیادی بهش داشتم در اثر تصادف از دست رفت و هنوز غم او را فراموش نکرده بودم که خبر مرگ پدرم درآمد، یکسال پس از مرگ پدرم، مادرم در گذشت، چهارده ماه پس از مرگ مادرم خبر آمد که بردار جوان و بهتر از جانم در اثر سکته قلبی در گذشت! با شنیدن این همه خبرهای ناگوار متاثر شدم و سکوت کردم.

 

--»مریضی«--


مدتّی بود داوود به شدّت دچار مریضی شده بود که گاهی اوقات حالت گیجی و غش به او دست می داد هرکسی جویای حالش می شد می گفت چیزی نیست سینوزیت دارم خوب میشم ولی داوود خبر نداشت که سرطان دارد او در اثر سرطان حتی یک شب که در زیر کرسی خوابیده بود متوجّه سوختگی پاهایش نشد، تا این که از بوی سوختگی پای داوود، خانمش از خواب بیدار شد و شبانه او را به بیمارستان بردند تا پانسمانش کنند ولی داوود با همان پای پانسمان شده نیز روی سن میرفت تا برای دل مردم ترانه بخواند.

بعد از چند وقتی که او را به بیمارستان منتقل کردند، آغاسی مطلع شد داوود مقامی را به بیمارستان برده اند به عیادتش رفت و وقتی فهمید حال داوود وخیم است و امیدی به زنده ماندن او نیست بحالش گریست، داوود تا متوجّه گریه کردن آغاسی شد گفت چرا گریه میکنی؟ مگر خبر از مرگ من داری، اگر خبری داری مرا هم با خبر کن و اگر خیال میکنی از مردن وحشت دارم اشتباه میکنی هر چه میدانی بگو، در آن لحظه که خبرنگاران و عکاسان مجلّه از داوود عکس می گرفتند،  خبر نگاری رو به خانم مقامی کرد گفت: از شما هم عکس بگیرم خانمش گفت چون در مجله چاپ میشود نمیخواهم از من عکس بگیرید. بعد داوود به خانمش گفت بیا تو هم عکس بگیر چون این آخرین عکس من است می خواهم از تو هم عکس گرفته شود.

 

وی مدّتی در کنار کار خوانندگی در کشتارگاه تهران به کار مشغول بود.

 

--»فوت پدر و پسر«--


او در اوج شهرت خوانندگی و در سنّ جوانی در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۵۰ شمسی در بیمارستان الوند با هزاران امید و آرزو، به دلیل بیماری سرطان خانواده خود و فرزندان و دوستان عزیزش را تنها گذاشت و دار فانی را وداع نمود.

بعد از مرگ داوود اتفاق ناگوار دیگری برای خانواده او رخ داد و در یکی از روز ها که خانواده مقامی به قصد مسافرت به کاشان رفته بودند بر اثر تصادف غیر منتظره پسر بزرگ داوود مقامی (بهمن) و مادر زنش فوت شدند و این پیش آمد ضربه دیگری بود که به روحیه خانم مقامی وارد شد چون تنها دلخوشی خانم مقامی فرزندانش بودند که از داوود به یادگار مانده بود.

 

آرامگاه او در نمازخانهٔ شهر ری، شاه عبدالعظیم حسنی، بخش خواهران بین ستون های وسط نزدیک درب خروجی قرار دارد.

قسمتی از قبرستان در بازسازیهای سال ۱۳۷۰ شمسی به مصلّی تبدیل شد.

 

--»توجّه«--

 

این آرشیو به همّت عوامل سایت موزیکستان و با زحمات بی بدیل مدیریت سایت تهیّه و برای دانلود خدمت شما عزیزان عرضه گردیده از کپی برداری بدون ذکر منبع جداً خودداری فرمایید. 

دیدگاه ارسال شده است

نمایش / مخفی کردن دیدگاه ها