نام : عارف
نام اصلی : عارف عارف کیا
متولد : ۱۹ مرداد ۱۳۱۹ در تهران
وفات : در قید حیات
ملیّت : ایرانی
حوزه فعالیّت : هنرپیشه و خواننده
سبک : پاپ و پاپ اپرا
عارف عارف کیا متولّد ۱۹ مرداد ۱۳۱۹ در تهران، خواننده و هنرپیشه است.
دیپلمه درودگری از هنرستان صنعتی است، اصالتاً تورک می باشد و پدرش عبدالله و مادرش طاهره اهل اردبیل بودند.
عارف با القابی چون حنجره طلایی در قبل از انقلاب، سلطان قلب ها بعد از انقلاب مشهور می باشد و در سالهای اخیر نیز وی را با عنوان «یادگار عاشقی سه نسل» یاد می کنند.
عارف نزدیک به ۹۰۰ ترانه خوانده که علاوه بر فارسی به زبانها و لهجههای مختلف نیز میباشند.
وی آفرینندهٔ سبک خاصّی در موسیقی پاپ ایران است که پیش از آن سابقه نداشته، بعدها این سبک خاص در میان مردم به نام تهحنجرهای شهره شد. به همین خاطر، عارف در میان مردم با لقب «حنجره طلایی» شناخته میشد.
--»خانواده عارف«--
مادرش طاهره خانوم متولّد شهر باکو از کشور آذربایجان بوده و در دانشگاه مسکو دندانپزشکی خوانده.
مادر بزرگش نیز از خوانندگان اپرا بود، که علاقه زیادی به اشعار نظامی و خاقانی داشت، با شروع جنگ جهانی دوّم مادرش به اجبار مجبور شد تحصیل را رها کند و به ایران بیاید، سپس با پسر عموی خود عبدالله ازدواج کرد که نتیجه آن بدنیا آمدن عارف بود.
پدرش رانندهٔ کامیون بود که در آن زمان از مشاغل سخت و مهم محسوب میشد.
خیلی زود به دلیل اختلاف در طرز تفکّر، پدر و مادرش بعد از تولّد عارف از هم جدا شدند و او مجبور شد که دور از محبّت مادرانه، در کنار نامادری زندگی نماید.
عارف خواهر و برادرهای دیگری به نامهای محمّدرضا، علیرضا و شهرزاد نیز دارد. مادرش بعد از متارکه با همسر اوّلش هیچوقت ازدواج نکرد.
قحطی و کمبود مواد غذایی به دلیل وقوع جنگ جهانی دوّم و کم توجّهی به بهداشت، باعث شیوع مریضیهایی در ایران شده بود که عارف نیز به دلیل همین امراض و همچنین کمبود توجّه و مراقبت مادرانه، به مریضی سختی دچار شد، به همین خاطر مادرش توانست سرپرستی او را بگیرد.
عارف ۳ ساله بود که زندگی تازهای را در کنار خانوادهٔ مادرش در خیابان نادری، کوچهٔ شیروانی؛ در چهارراه استانبول کنونی شروع کرد.
زبان اوّل در این خانواده آذری بود، حتّی پدر بزرگ و مادربزرگش زبان فارسی بلد نبودند.
شرایط زندگی آنها از نظر مالی چندان خوب نبود امّا همه تلاش میکردند که کانون خانواده گرم باشد.
تنها دلخوشی این خانواده گوش دادن به یک رادیوی لامپی با مارک AGA بود که همیشه بر روی موج رادیو بادکوبه تنظیم شده بود، این رادیو هر روز از ساعت ۶ صبح تا شب روشن بود که مشتری اصلی آن داییاش بود.
از این رادیو علاوه بر آهنگهای آذری و غربی، گاهی اوقات نیز اُپراهای معروف اروپایی پخش میشد.
مشهورترین خوانندگان آذری که رادیو بادکوبه صدای آنها را پخش میکرد عبارت بودند از: رشید بهبودوف، بُلبل، گل آقا، شوکت و فاطمه.
اینها اساتیدی بودند که صدایشان تعلیم دیده بود و هیچگاه «خارج» نمیخوانند، همین امر باعث شد تا عارف مخفیانه از این استادان تقلید کند و ناخودآگاه «درست خواندن» و «میزان خواندن» و «کوک خواندن» را فرا بگیرد.
--»دوران تحصیلی«--
عارف به دبستان و دبیرستان تمدّن رفت که در همان کوچهٔ شیروانی قرار داشت.
در ایّام جوانی نیز به هنرستان صنعتی واقع در انتهای خیابان قوام السلطنه ۳۰ تیر کنونی رفت و در رشتهٔ درودگری (چوب و نجّاری) مشغول به تحصیل شد و دیپلمش را از آنجا گرفت.
فاصلهٔ منزل تا مدرسه ۱۰ الی ۱۵ دقیقه زمان میبرد و او همیشه این مسیر را پیاده طی میکرد، مسیر همیشگی او منحصر به خودش بود: لاین دوّم خیابان و بر خلاف حرکت اتوموبیلها!
او با خود ترانههای آن زمان را زمزمه میکرد و این تنها کلاس تمرین برای صدایش بود.
عارف علاقهٔ فراوانی به موج نوین موسیقی پیدا کرده بود و ترانههای اجرا شده از ویگن، محمّد نوری و… را با جدّیت دنبال مینمود بهطوریکه هر ترانهای که از رادیو پخش میشد را در دفترچهای به زیبایی یادداشت میکرد و سعی میکرد آنها را بلافاصله اجراء نماید.
از آنجایی که تصویرگر خوبی بود کنار هر ترانه تصویری از آن ترانه را میکشید، در این دفترچه بیش از ۵۰ ترانه وجود داشت که آن را به یکی از بهترین دوستان دوران جوانیاش هدیه کرده بود.
بعد از حدود ۶۰ سال، در مهرماه ۱۳۹۲ خورشیدی خانمی اعلام کرد که یادگاری عارف هنوز نزد خانواده ایشان وجود دارد که از طریق دایی پدرش به او رسیده است.
عارف در دوران تحصیلش درسخوان نبود و مسائل را فرمولی محاسبه نمیکرد، امّا خیلی باهوش بود، بهطوریکه باعث تعجب معلّمها میشد.
--»از کار تا خوانندگی«--
عارف در دوران تحصیل در کارخانه لاستیکسازی بیاف گودریچ به عنوان کارگر ساده مشغول به کار شد.
از آنجایی که در هنرستان زبان آلمانی را فراگرفته بود، خیلی زود در کارخانه پیشرفت کرد، پس از فارغالتحصیلی و مشمول شدن، عارف از کارخانه استعفاء داد و پیگیر معافیّت خود گردید.
عارف پس از دریافت دیپلم، جهت کسب درآمد ۴ گزینهٔ متفاوت را در مسیر خود میدید:
نقاشی: عارف به همراه یکی از دوستانش که یک نقّاش حرفهای بود مدّتی را به طراحی بیلبوردهای تبلیغاتی پرداخت که از این راه نیز درآمد کسب کرد.
فوتبال: عارف در دوران جوانی فوتبال را بسیار دوست داشت و به دلیل اینکه چپ پا بود به راحتی میتوانست در فوتبال غیرحرفهای آن زمان (اواخر دهه ۳۰ خورشیدی) رشد کند و حتّی به تیم ملّی برسد.
خوانندگی: عارف هیچ وقت تصمیم نداشت این هنر را رها کند و نمیخواست اشتغال باعث کمرنگ شدن علاقهاش به خوانندگی شود.
ادامه فعّالیّت در رشته درودگری: از آنجایی که عارف رشتهٔ درودگری را به صورت علمی فراگرفته بود، میتوانست در مشاغل مرتبط با این رشته فعّالیّت نماید، برای همین در آزمون استخدام دبیر شرکت کرد و در بین ۸۰۰ نفر شرکتکننده در بین ۱۰ نفر ممتاز قرار گرفت و به عنوان دبیر به هنرستان صنعتی قزوین معرفی گردید.
--»تدریس در قزوین«--
عارف مجبور بود که ۳ روز در هفته را در قزوین به تدریس بپردازد، به دلیل اینکه اتومبیل شخصی نداشت ساعت ۵ صبح خانه را ترک میکرد و با هر وسیلهای خودش را به قزوین میرساند چرا که میبایست ۸ صبح سر کلاس حاضر میشد.
اختلاف سنّی عارف و شاگردانش کم بود چون خودش هم تازه دیپلم گرفته بود و سال قبل شاگرد مدرسه بود.
او سعی میکرد هم با شاگردانش دوست باشد و هم سختگیر، تا آنها درسها را به خوبی یاد بگیرند.
پس از ۲٫۵ سال، عارف در حین بازگشت از قزوین دچار حادثه میشود؛ یکی از دوستان عارف به نام علی مرتضوی به همراه عارف و ۲ نفر دیگر (خاکباز و توتونچی) قصد برگشت به تهران را داشتند که ناگهان اتوموبیل تریموف منحرف و چپ میکند، در این حادثه فقط عارف صدمه میبیند.
او از ناحیهٔ پشت گوش و قفسهٔ سینه به شدت مصدوم میشود، بهطوریکه ۲۰ روز خانهنشین میشود و مادرش به تنهایی از او پرستاری میکند.
بعد از بهبودی نسبی، عارف به ادارهٔ فرهنگ قزوین و هنرستان محل کار مراجعه کرده و ماجرای تصادف و مصدومیّت خود را برای مسئولین شرح میدهد، که البته مسئولین وقت ادعای عارف را قبول نکرده و با سردی با او برخورد میکنند، گویا آنان عکسی از عارف در مجله تهران مصور دیده بودند و غیبت غیرموجه او را به خوانندگیاش در تلویزیون مربوط میدانستند.
به همین دلیل فعّالیّت و اشتغال عارف را به حالت تعلیق (منتظر خدمت) درمیآوردند. عارف مغموم و ناراحت به تهران بازمیگردد.
--»ازدواج«--
عارف قبل از دریافت دیپلم ازدواج کرد.
او ۴ بار ازدواج کرده که حاصل آنها ۴ دختر به نامهای سهیلا، سابرینا، نازلی و نیکیتا است که در اروپا و آمریکا زندگی میکنند.
او همچنین یک پسر به نام سهیل داشت که در سن ۴۱ سالگی به دلیل سرطان لوزالمعده در آلمان درگذشت.
--»خوانندگی«--
عارف برای اوّلین بار در یک مهمانی ترانهای آذری را به همراه سازهایی شامل تار و دف و کمانچه به آذری تارگاوال خواند، تا آن زمان حتّی خانوادهاش هم صدای آواز او را نشنیده بودند و از علاقهاش به این هنر آگاه نبودند.
همچنین زمانی که حدود ۶ سال سن داشت، ترانهٔ سوزناک دنیا ز تو سیرم، بگذار که بمیرم از قاسم جبلی را میخواند که اطرافیان و همسایگان را به تحسین وا میداشت و میگفتند: چقدر قشنگ میخوونه، اگه نمیدونستیم این پسر ۵ - ۶ سالهس، حتماً باور میکردیم که عاشق شده.
هر سال در آموزشگاهها جشن پایان سال تحصیلی برگزار میشد که در آن دانشآموزان برنامههای هنری را اجراء میکردند، عارف نیز هر سال بخش آواز برنامه را اجراء میکرد.
اوّلین کنسرت عارف در سن ۹ سالگی برای سازمان موسوم به سازمان حمایت از مادران و کودکان با همراهی ویولن و ضرب انجام شد، در این سازمان نوپا کودکان میتوانستند به اجرای برنامههای هنری بپردازند.
عارف در دوران نوجوانی مدّتی را در گروه کر ملّی مشغول تجربه اندوزی شد، این گروه از تعدادی پسر و دختر تشکیل شده بود که به سرپرستی ایرج گلسرخی به تمرین و اجرای آهنگهای فولکلور آن زمان میپرداختند و از آنجایی که این گروه زیر پوشش باشگاه جوانان دموکرات ایران بود، پس از مدّتی به دلایل سیاسی منحل شد.
عارف در برنامههای جشن پایان سال تحصیلی هنرستان نیز با جدّیّت شرکت میکند، همراهان او در سال اوّل عبارت بودند از: فرامرز پارسی (فلوت، ویولن)، سیروس شمشیری (جاز، درامز)، بهروز ندیمی (آکاردئون)، مهندس بنام (گیتار).
این گروه سال دوّم کاملتر شد و بسیار موّفقتر و حرفهایتر برنامهشان را اجراء میکنند، بهطوریکه عارف برای اجرای برنامه در جشن پایان سال کلیه آموزشگاهها انتخاب میشود.
--»جشن بزرگ تالار وحدت«--
جشن پایان سال کلیه آموزشگاهها در تالار فرهنگ برگزار شد که جمعیّتی حدود ۱۰۰۰ نفر را در خود جای داده بود، مهمان ویژهٔ این مراسم از خانوادهٔ سلطنتی پهلوی (فاطمه پهلوی یا شمس پهلوی) بود.
عارف جوان برای اجرای برنامه به روی سن میرود و با دیدن جمعیّت تصمیم به برگشتن میگیرد، امّا دیر شده بود.
بالاخره او بر ترس خود غلبه کرده و به سمت میکروفون رفته و آوازش را اجراء مینماید، که مورد تحسین همگان قرار میگیرد.
--»حضور در رادیو و تلویزیون«--
در اواخر دهه ۳۰ خورشیدی، ایران دارای یک کانال تلویزیونی و دو کانال رادیویی بود. تلویزیون نوپا بود و در بین عموم مردم متداول نبود.
عارف به راحتی میتوانست به رادیو نیرو هوایی به مدیریّت سرهنگ آقاخانی برود و مشهور شود، امّا در آنجا سبک متفاوتی از آهنگها اجراء میشد که بعدها به سبک «کوچه بازاری» مشهور گشت.
هدف اصلی عارف حضور در رادیو ایران بود، چرا که بسیاری از استادان موسیقی ایران در آنجا حضور داشتند، بزرگترین سدّی که سر راه او بود امتحان ورودی و تأییدیه شورای موسیقی رادیو بود که عبور از آن برای همه میّسر نبود.
زمانی که عارف در هنرستان تدریس میکرد، ۴ روز هفته را بیکار بود، او تصمیم گرفت با یکی از دوستانش به نام جمشید زندی یک گروه آماتوری تشکیل دهند تا در تلویزیون (تلویزیون خصوصی ثابت پاسال) قطعات موسیقی را اجراء کنند.
آنها ۲ آهنگ اسپانیایی را انتخاب کردند که توسط جمشید زندی تنظیم شدند و عارف هم ترانههای آنها را سُرود. این دو ترانه «مادر» و «جلوهٔ ماه» نام داشتند که در آن عارف خواننده بود و جمشید زندی هم نوازنده آکاردئون بود، به دلیل اینکه گروه ناقص بود آنها مجبور بودند گیتاریست و درامر را کرایه کنند، این ترانهها چندین هفته از تلویزیون پخش شد ولی موفّقیّتی در پی نداشتند.
یکی از روزهایی که عارف و جمشید برای ضبط آهنگهایشان به ساختمان تلویزیون میرفتند با یکی از کارمندان تلویزیون روبرو شدند، این شخص اسد منصور نام داشت که سازندهٔ آگهیهای تلویزیون (مدیریّت تلویزیون آگهی) بود و همچنین در مجلهٔ تهران مصوّر کار میکرد، عارف در مورد هم صحبتیاش با اسد منصور میگوید:
بهم گفت: میخوای توی جایگاه ویگن باشی؟ توی دلم خندیدم و گفتم شوخی میکنه! چون ویگن دست نیافتنی بود هیچکس به گردپای او هم نمیرسید و آرزوی همه خوانندهها بود که کنارش باشن، جواب دادم: بله، حتماً. بهم گفت: این کارت منه، فردا بیا پیشم…
فردای آن روز بین عارف و اسد منصور قراردادی بسته شد که به موجب آن قرار شد که مدیریّت برنامههای عارف توسط اسد منصور انجام شود (شامل خرید ترانه و آهنگ، اجرای برنامه تلویزیونی و …) و ۳۰٪ کل درآمد را به عنوان حقالزحمهاش بردارد.
اسد منصور در اوّلین قدم عارف را با بابک افشار آشنا کرد، پس از مدّتی نیز نارملا به گروه اضافه شد.
هرچند حضور همخوان در قرارداد عارف با اسد منصور وجود نداشت، امّا عارف قبول میکند.
نارملا دختری ایرانی، آشوری بود که دارای صدای سوپرانو بود. نفر چهارم این گروه، فیروز نام داشت که ایرانی الاصل و ساکن یونان بود. با پیشنهاد فیروز نسخهای از گروه Kazantzidis & Marinella (که در یونان موّفق بود) در ایران با عارف و نارملا تشکیل میشود.
اوّلین حضور عارف و نارملا در تلویزیون در سال ۱۳۴۰ خورشیدی در برنامهای به نام رنگین کمان بود. مجری این برنامهٔ تبلیغاتی علی تابش بود که در آن عارف و نارملا ترانههای دوصدایی را به صورت زنده اجرا میکردند، این برنامه هفتهای ۲ الی۳ بار پخش میشد که بسیار مورد توجّه تماشاگران قرار گرفت.
محبوبیّت ترانههای دوصدایی این زوج باعث شد تا آنها به برنامهٔ تلویزیونی دیگری به نام نقاب سیاه دعوت شوند، آهنگهایی که عارف و نارملا اجراء میکردند اغلب یونانی بودند که توسط بابک افشار تنظیم میشد و بیشتر اشعارش را پرویز وکیلی مینوشت.
بعدها از عارف و نارملا و بابک به عنوان سه تفنگدار هنری یاد شد.
با مسافرت نارملا به آمریکا و جدا شدنش از گروه، بسیاری معتقد بودند که عارف موقعیّتش را از دست خواهد داد، امّا او برنامههای قابل توجّهی را اجراء کرد و توانست در مدّت کوتاهی با توفیق کامل روبرو گردد.
زمانی که عارف در ابتدای راه بود، پوران بسیار محبوب و مشهور بود، او به عارف اجازه داد که یک ترانهٔ دوصدایی را با هم در تلویزیون به صورت زنده اجرا کنند. نام این ترانه دیده دیده بود، این ترانه به حدّی مورد توجّه قرار گرفت که برای بار دوّم در همان برنامه اجرا شد.
علّت اجرای مجدد بخاطر تماسی بود که از دربار گرفته شد بود.
اواخر دههٔ ۳۰ خورشیدی رادیو ایران به عنوان تنها رسانهٔ دولتی ایران، جایگاه بهترینها بود.
هر ترانهای که از آن رادیو پخش میشد از فیلتری به نام شورای موسیقی رادیو عبور میکرد، چرا که اعتقاد داشتند هر ترانه باید از نظر شعر و آهنگ و آواز بدون نقص باشد، از طرف دیگر، اعضای این شوراء از موسیقیدانان سنّتی بودند و نمیخواستند آهنگهایی غیر از موسیقی سنّتی و ملّی از رادیو پخش شود، بنابراین خیلی به ندرت آهنگهای پاپ از رادیو پخش میشد.
در دورههای مختلف مشیر همایون شهردار، حبیبالله بدیعی، روحالله خالقی، مختاری و بعدها انوشیروان روحانی عضو این شورا بودند.
هر خوانندهای میخواست صدایش از رادیو ایران پخش شود باید تست صدا میداد. ۹۹٪ شرکتکنندگان موفّق نمیشدند تأییدیه شورا بگیرند.
این ترس در عارف هم وجود داشت، امّا همراهی پوران به او اعتماد به نفس داد، بانو پوران عارف را به شوراء معرفی کرد و دورادور ناظر بر اجرای او شد.
مرحله اوّل اجرای یک ترانه بود که دلبخواهی بود، عارف نیز ترانه میخوام برم کوه از ویگن را اجراء کرد، در مرحله دوم، داور شوراء (مشیر همایون شهردار) در آستانهٔ ۸۰ سالگی پشت پیانو نشست و با دستان لرزانش از عارف تست زیر و بم نتها را گرفت، پس از این آزمون، صدای عارف مورد تأیید شوراء قرار گرفت و داوران رأی به کوک بودن صدای او دادند.
از آن پس عارف هم به مانند ویگن، محمّد نوری، منوچهر سخایی و مهرپویا خوانندهٔ رسمی رادیو ایران در موسیقی پاپ شد و میبایست هر ماه یک ترانه اجباری برای ارکستر جاز رادیو و سه ترانه برای پخش زنده در رادیو اجراء میکرد.
--»انتشار اوّلین صفحه«--
اوّلین ترانهٔ عارف که بر روی صفحهٔ گرامافون ضبط شد، ترانهای دوصدایی همراه پوران بود که هفت آسمون نام داشت.
این صفحه در سال ۱۳۴۱ خورشیدی منتشر گردید و باعث شد عارف به اوج شهرت و محبوبیّت برسد، او برای خواندن این ترانه یک چک به مبلغ ۱۰۰۰ تومان را از مدیریّت کمپانی رویال به عنوان دستمزد دریافت کرد.
عارف هنگام ضبط این ترانه هنوز به شغل معلّمی مشغول بود، با وقوع تصادف و اخراج آبرومندانه از هنرستان، عارف تلاشی برای بازگشت به این شغل نکرد، چرا که حقوق ماهیانهٔ او به همراه اضافه کار و همچنین تحمّل مسیر طولانی و خطرناک حدود ۹۰۰ تومان بود. امّا او توانسته بود برای اجرای یک ترانه در عرض نیم ساعت ۱۰۰۰ تومان دریافت نماید.
--»همکاری با دیگر گروه ها«--
گروه گلدن رینگ (Golden Rings) اواسط دهه ۴۰ خورشیدی توسط جمشید زندی شکل گرفت که ترانههای شاد و جوانپسندی را اجراء میکردند، اغلب این ترانهها توسط سعید دبیری سروده میشد و همچنین نوازندگان گروه واروژ شبانی و فریبرز فرهادی بودند.
پس از موفّقیّت «فیلم سلطان قلبها» و بیشتر شدن محبوبیّت عارف، جمشید زندی پیشنهاد یک کنسرت مشترک را به وی داد، پس از این کنسرت عارف در اواخر سال ۱۳۴۷ خورشیدی به این گروه نوظهور پیوست. امّا پس از مدّتی از گروه جدا شد، چرا که خود را برای خواندن ترانههایی به این سبک (راک اند رول) پیر میدید.
تا قبل از انقلاب، گلدن رینگ در بین گروههای مشابهٔ خود دارای طولانیترین حیات حرفهای بودهاست، ترانههایی که با صدای عارف از گلدن رینگ به بازار آمد عبارتند از: قصّهٔ غصّهها، مرد غمگین، آی دخترا، لالایی، پلهای شکسته، یک بوسه میخوام چند، عروس خونه، شاید بیاید.
عارف در سال ۱۳۴۶ با همکاری ایرج گلسرخی سعی کرد تا برخی از آهنگهای اصیل ایرانی را همراه با ارکستر سمفونیک اجراء نماید، ترانههایی مانند شرح غم (چهره به چهره)، شرح پریشانی، همه هست آرزویم و بهار دلکش حاصل تنظیم ایرج گلسرخی بود که رُبع پرده آنها حذف شده بودند.
در سال ۱۳۵۰، به دعوت امان منطقی، عارف برای فیلم غلام ژاندارم ترانههایی اجراء کرد که از ملودیهای قدیمی و اصیل ایرانی بودند، این دو ترانه (همه چیم یار و ای خدا) بودند که خیلی زود بین مردم گل کرد، بهطوریکه هم ایرانیها را مجذوب کرد و هم خارجیها را. این همکاری در فیلم جبار سرجوخه فراری نیز ادامه داشت و ترانهٔ سر کُتل پای کُتل خلق شد که بر روی آهنگ شیرازی مستُم مستُم نوشته شده بود.
در سالهای اخیر در چند مراسم که به نفع کمیته ایرانیکا برگزار شد، این ترانهها توسط عارف به صورت زنده اجرا گردید، عارف مجدداً این ترانهها را به همراه پیانو ضبط نموده و قصد دارد آنها را در یک آلبوم منتشر نماید.
--»انقلاب و فعّالیّت های اجتماعی«--
عارف در اوایل دههٔ ۵۰ خورشیدی اقدام به تأسیس دفتری به نام بهکده نمود و از دیگر خوانندگان دعوت کرد تا بهطور متناوب به بیمارستانها و آسایشگاههای روانی سرکشی کنند و برای بیماران به صورت رایگان برنامه اجراء کنند.
آغاسی، سوسن و پوران از جمله کسانی بودند که دعوت عارف را پذیرفته بودند.
--»اقامت در ایران بعد از انقلاب«--
عارف هم مانند بسیاری دیگر تصور میکرد که در ایران آزادیهایی مانند شش ماه حضور مصدق برقرار میشود، او در ایران ماند و حتّی برای انقلابیها ترانههایی را نیز اجراء کرد.او ترانههایی مانند برادر بیا و دستهایم را بتو میدهم (جوانه) در این دوره کرد.
آخرین برنامهای که او در ایران اجراء کرد در یک جشن عروسی بود که از دید نیروهای کمیته «مجلس طاغوتی» مینمود، پس از پایان آن جشن، بین عارف و نیروهای انقلابی درگیریای رخ داد.
--»مهاجرت«--
پس از این درگیری، عارف تصمیم گرفت با پول ناچیزی که در اختیارش بود به آمریکا سفر کند تا به دوستان هنرمندش بپیوندد، او پس از ۷ ماه حضور ایران را برای همیشه ترک کرد و به لندن رفت.
عارف در سال ۱۳۵۸ ایران را ترک کرد و به انگلیس رفت تا پس از توقف کوتاهی به آمریکا پرواز کند امّا سفر به انگلیس مصادف شد با تسخیر سفارت آمریکا در تهران، با تسخیر سفارت آمریکا در تهران پاسپورت ایرانیان باطل شد و عارف مجبور شد در لندن بماند. او در حالی که اندوختهٔ مالی چندانی نداشت به «نایت کلاب پارس» دعوت شد.
با روبهراه شدن اوضاع مالی، او در ساختمانی که جنّتی عطایی در آن زندگی میکرد ساکن شد.
عارف پس از مدّتی کابارهای را اجاره کرد که توسط سه ایرانی اداره میشد و برای افتتاحیهاش از جنّتی عطایی، الهه، داریوش و فرامرز اصلانی دعوت به عمل آورد، چند روز قبل از افتتاحیه داریوش انصراف داد و هایده جایگزین وی گردید.
این اوّلین اجتماع ۷۰۰ نفره ایرانیان در لندن پس از انقلاب بود، با مشکلاتی که بین ایرانیها و عربها که مشتریان قبلی آن کاباره بودند پیش میآمد، عارف با همکاری جنّتی عطایی سالن دیگری را مجهز نمود و نام آن را کومه نهاد.
بعد از مدّتی، آشنایی با کابارهدار دیگری به نام «دارابی» و شراکت با وی، شروعی دیگر در موقعیّتی بهتر را برای عارف در پی داشت.
پس از آشنا شدن عارف با سفیر آمریکا در لندن، او توانست اجازهٔ ورود به آمریکا را کسب نماید، اقامت کوتاه او در لندن ۲٫۵ سال طول کشید.
او در اوایل دههٔ شصت خورشیدی (۱۹۸۰ میلادی) به لسآنجلس رفت و در اوّلین قدم توانست ترانهٔ «سرباز کوچولو» را اجرا نماید، همکاری او با شرکتهای پارس ویدئو، شرکت ترانه، کلتکس رکوردز و آرفی رکوردز باعث انتشار بیش از ۱۰ آلبوم موسیقی شد.
عارف در سال ۱۹۹۶ با همکاری همسر سابقش شرکتی به نام Rfaye باز کرد که بیشتر آلبومهای عارف و دیگر خوانندگان مشهوری هم چون هایده، مازیار آنجا تکثیر میشد.
او یکی از اعضای فعال تیم فوتبال ستارگان (هنرمندان اهل لسآنجلس) بود و حدود ۲۰ سال هر چهارشنبه در پست دفاع چپ این تیم بازی کرد، از دیگر اعضای فعّال این تیم فوتبال اندی، ستار، داوود بهبودی و کامبیر قربانی (پسر گوگوش) میباشند.
--»هم اکنون«--
عارف در اوایل دهه ۸۰ خورشیدی به کشور امارات رفت و هم اکنون در دوبی ساکن است.
پس مدّتی که آرامش به زندگی او برگشت توانست ترانهٔ عاشقانهٔ «آرامش» را اجراء نماید.
در سالهای اخیر عارف یکی از اعضای فعّال در گروههای سنّتی، کلاسیک و پاپ میباشد. او به خاطر همکاریهای چندین ساله خود با کمیتهٔ دوستداران ایرانیکا، مدال افتخار ایرانیکا را دریافت کرد.
عارف در سالهای اخیر کشور امارات را برای سکونت انتخاب کرده که دلیل آن را فاصلهٔ کم ۲۰ دقیقهای با ایران میداند. او بیش از ۱۰ سال هر شب (بجز ایام سوگواری) در دوبی برنامه اجراء کرده و از این طریق با ایرانیان داخل کشور در ارتباط نزدیک بودهاست.
وی همیشه در برنامههایش از آرزویش که بازگشت به ایران است سخن به میان آوردهاست.
این حرفها به گوش نیروهای امنیتی ایران رسیده و شروطی را برای بازگشت عارف تعیین نمودهاند: نوشتن توبهنامه، فراموش کردن هنر خوانندگی، حضور در اجتماع کمتر از ۵ نفر، این شروط برای عارف بسیار سنگین و دردناک بوده و همانند برخی از همکارانش به آن شروط نه گفتهاست.
عارف در پیامی به هموطنان خود گفت که آرزویش اینست که باقی عمر خویش را در شهرهای جنوبی ایران به کشاورزی بپردازد.
--»توجّه«--
این آرشیو به همّت عوامل سایت موزیکستان و با زحمات بی بدیل مدیریت سایت تهیّه و برای دانلود خدمت شما عزیزان عرضه گردیده از کپی برداری بدون ذکر منبع جداً خودداری فرمایید.
دیدگاه ارسال شده است
نمایش / مخفی کردن دیدگاه ها